حاج محمد خان روشنی (فرزند آخرین ایلخان زعفرانلو) دار فانی را وداع گفت

***** حاج محمد خان روشنی (فرزند آخرین ایلخان زعفرانلو) دار فانی را وداع گفت*****


متاسفانه با خبر شدیم حاج محمد خان روشنی زعفرانلو سه شنبه شب مورخ ۱۴/۳/۹۲ مصادف با بیستمین سالروز فوت برادرش سلیمان خان ، در سن ۸۶ سالگی بدرود حیات گفته اند.

حاج محمد خان روشنی زعفرانلو که بود و چه خدماتی داشت؟

حاج محمد روشنی در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در روستای پرتان اسفراین دیده به جهان گشود . پدرش محمد ابراهیم خان مظفر السلطنه و آخرین ایلخان زعفرانلو بود.
حاج محمد خان کلاس کلاس اول و دوم دبستان را در اسفراین گذرانید و برای ادامه تحصیل همراه برادر بزرگش مرحوم سلیمان خان به قوچان رفت و دوره ۶ ساله دبستان و سال اول دبیرستان را در آنجا فرا گرفت. اما به ناچار بسبب اینکه دبیرستان در قوچان نبود در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و دیپلم خود را در دبیرستان نظام مشهد گرفت.
او از تجربیات خود برای متحول ساختن اسفراین بهره جست و در تبدیل شدن بخش اسفراین به “شهرستان اسفراین” در سال ۱۳۳۹ تاثیر بسزایی داشت.
حاج محمد خان روشنی سالها به عنوان مدیر عامل جمعیت شیر خورشید سرخ (هلال اهمر) فعالیت داشت.
وی در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه آریزونای امریکا و در رشته زبان انگلیسی به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۵۸ به کشور بازگشت…
از فعالیت های دیگر حاج محمد خان روشنی زعفرانلو میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
* بنیانگذار جمعیت شیر و خورشید سرخ (هلال احمر امروز ) ، در سال ۱۳۴۱
* تاسیس بیمارستان قدیم طالقانی در سال ۱۳۵۱
* ریاست دو دوره انجمن شهرستان اسفراین در سال های ۱۳۵۰-۱۳۵۵
* ریاست دو دوره شورای منطقه آموزش و پرورش در سال های ۱۳۴۹-۱۳۵۴
* اهدای ۲۲۰ هزار متر مربع برای ایجاد فرودگاه اسفراین در زمان استانداری دادور
* احداث دبستان دخترانه حشمت
و



نادرشاه و ایل افشار را بیشتر بشناسیم

***** نادرشاه و ایل افشار را بیشتر بشناسیم ***** 


زندگینامه و بیوگرافی مختصری از  نادرشاه و ایل افشار (افشرانلو یا هفت شرانلو؟)

نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف به ایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را  بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال ۱۱۴۸ در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا ۸۰۰ نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند[حتی نادر درآنزمان دستور برگردان انجیل به فارسی را صادر کرد ] سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . ۱۲ سال سطنت نمود و در سال ۱۱۶۰ بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از ۱۵ سالگی تا ۲۵ سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد …[برخی از مورخان ،اسیر بودن نادر و مادرش را در دست ازبکان بدون سندیت میدانند]

ایل افشار

اَفشار یا اوشار یکی از ایلهای بزرگی است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایه‌های سلسله صفوی را بنیاد گذاردند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم مى‏شد: یکى قاسملو و دیگرى ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحى ابیورد و دره گز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدى باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.

واژه افشار به معنی چابک و علاقه‌مند به شکار است. وازه افشار از ایل افشرانلو یا هفت شرانلو گرفته شده است که این ایل به همین نام هنوز در شمال خراسان زندگی می‌کنند و در مناطق قوچان و باجگیران و درگز و سایر مناطق شمال خراسان فامیلهای زیادی از کرد(کرمانج) های این دیار با این پسوند (افشرانلو) وجود دارد. توتم و حیوان مقدس قبیله افشار در قدیم گونه‌ای از عقاب به نام تاوشائچیل بوده که اغلب شکار خرگوش می‌کند.

با تحقیقات اخیر ونشانه های بجا مانده مشخص شده که ایل افشار که تاکنون فکر می‌کردند ترک تبارند در حقیقت کُرد تبار بوده وبه زبان کردی شمال یعنی کُرمانجی صحبت می‌کرده اند ولی بدلیل اینکه زبان حاکم ان زمان ترکی بوده است ( برخلاف این زمان که فارسی زبان حاکم است دران هنگام در دربار ونامه نگاریها از زبان ترکی استفاده میشده است ) به اشتباه ترک نامیده شده اند. [۱] بطور مثال زبان بازماندگان ایل افشار درحوالی درگز و باجگیران (قوچان) همچون ایلات شمال خراسان مثل زعفرانلو-شادلو کُرمانجی می باشد وزبان ایل بزرگ افشار شرق ترکیه نیز کُرمانجی است.

·         زبان طایفه های ایل افشار درمنطقه صائین قلعه افشار ( شاهین دژ و تکاب فعلی ) در اذربایجان غربی مثل طایفه های شاقی شقاقی-شکاکی – شرانی- موصولانی موصلانلو- زاخورانی زعفرانلو – صربیانی نیز کُرمانجی میباشد.

غذای محلی ایل افشار در منطقه افشار تکاب کله جوش (kələ josh) یا ماوکا نام دارد. لبنیات مصرفی افشاریها نوعی پنیر ریز بسیار خوشمزه ومقوی بنام شور است که همراه با کره محلی مصرف شده و فقط در این ناحیه ازایران یافت می‌شود.خوراک مخصوصی که موقع دندان در اوردن کودکان شیر خوار پخته و به انها داده می‌شود دَََََنَک (dənək) نام دارد که ازحبوباتی مثل نخود وماش درست می‌شودوسبب تقویت دندانهای نوزاد می‌شود.

لباس سنتی ایل افشار درمنطقه افشار تکاب همچون کُرمانجهای ترکیه وخراسان میباشد که تا چند سال پیش استفاده میشد. لباس مردانه شامل پیراهن سفید با دکمه هایی در کنار سینه بوده وشلوار مشکی با فاق خیلی بلند و دستاری بر سر بنام کلودستمال وشالی بدور کمر بوده است. لباس زنانه نیز دامنی تا زانو با چینهای بسیار زیاد و رنگارنگ با نواری مشکی یا سفید در زیر ان و جلیقه ای که به دو طرف ان سکه های نقره ای وصل می‌شود ودستار سر منگوله دار و روبنده ای بنام پوشون میباشد. و روسری زنان نیز موخورونام دارد که ازنوارهای مشکی و قهوه ای تشکیل شده است وروی این روسری هم دستار سر قرارمیگیرد. کلاغی نیز نام نوعی سربند است.سلسله نیز که اززنجیری از سکه های نقره و قدیمی تشکیل شده از بالای سر تا زیر چانه بسته می‌شود. این پوشاک هنوزتوسط پیرمردان و پیرزنان این نواحی استفاده می‌شود.فرش افشار که از پشم گوسفند و رنگهای طبیعی بافته می‌شود شهرت جهانی داشته و به فرش اهنین معروف است.نقش ونگارهای این فرش و نیز گلیم افشار که در انها شکل ماهی وقوچ ودیگر حیوانات دیده می‌شود در همه نقاط اسکان ایل افشار در ایران وترکیه و شمال عراق مشابه است. رقص محلی در مناطق ایل افشار با گرفتن دستهای یکدیگر وحرکات موزون انجام می‌شود.

…………………………………………………………………………………………………………………

[۱]- در میان کُردهای خلخال این امر هنوز حاکم است- بسیاری از این کُردان که به زبان ترکی گفتگو میکنند، به اشتباه ترک قلمداد میشوند.ولی درحقیقت از کُردانی هستند که به دستور نادر در سده هیجدهم میلادی از خراسان به خلخال کوچیدند.زیرا نادر میخواست دیواری بین تالشها و شاهسونها در شرق آذربایجان ایجاد نماید.و در این جور موارد نادر فقط به همشهریان خود اعتماد میکرد

تیتراژ سریال تهران پلاک ۱+صوتی+دانلود

***** تیتراژ سریال تهران پلاک ۱+صوتی+دانلود *****

دانلود آهنگ تيتراژ نخست سريال تهران پلاك يك كه اين روزها از شبكه تهران ( پايتخت ) پخش ميشه با صداي خواننده كرمانج محسن ميرزازاده 





لينك دانلود :

http://s1.picofile.com/file/7658304294/Tehran_Pelak1_01_www_teetraj_com_.mp3.html

لينك دانلود:

http://uploadboy.com/n97ct9s9igry.html

نصب تندیس جعفرقلی عارف و شاعر کُرمانج در شیروان

***** نصب تندیس جعفرقلی عارف و شاعر کُرمانج در شیروان *****


تندیس ‘جعفرقُلی زَنگِلی = جه‌عفه‌ر قولی زه‌نگلی’ عارف و شاعر بلندآوازه کُرمانج خطه خراسان روز جمعه در یکی از میادین شهر شیروان، که به نام وی نامگذاری شده، نصب شد. این تندیس که سه متر ارتفاع دارد در مدت شش ماه توسط ‘عقیل اصلی’ هنرمند پیکرتراش شیروانی ساخته شده است. جعفرقُلی زَنگِلی از ایل کُرمانج زنگلانلو بوده و در روستای گوگان (گوگانلو)ی قوچان به دنیا آمده است. جعفرقُلی از معدود شاعرانی است که همانند احمد خانی شاعر بزرگ کُرد به چهار زبان رایج در خاور میانه یعنیکُردی، فارسی، عربی و ترکی شعر سروده است. در دیوان اشعار عارفانه این شاعر بیش از 900 تلمیح قرآنی، 450 حدیث و 150 مثل وجود دارد که نشانگر الهام وی از آیات قرآن و احادیث و نیز فرهنگ مردم بوده است. متن کرمانجی این خبر را در ادامه مطلب ببینید

http://www.ellahmezar.ir

ادامه نوشته

به حرمت نفس های گرم روستاییم


***** به حرمت نفس های گرم روستاییم  *****


علی قدرتی- شیروان

چومه چیان چیان سار کر    هاتمه مالان،مالان بار کر

در روزگاری نه چندان دور ،همان زمان که روستا و روستا زاده را حرمتی بود و صمیمیت را دیناری ارزش، می گفتند: خدایا هیچ کس را خانه خراب نکن… بیچاره اهالی با صفای روستا حتی در ذهنشان هم نمی گنجید که روزگاری ورق برگردد و خانه هایشان را در گذر ایام رها کنند و ساکن شهر شوند.شهرهایی که هنوز هم با تمام خدمات شان تا شهر شدن فاصله ای بس دراز دارند.

وارد روستا که می شدی از همان پیچ اول جاده کودکان با دستهای آکنده از صمیمیت و صداقت به استقبالت میدویدند و آنقدر نگاه زیبایشان را حواله راهت می کردند که بی اختیار ذوق می کردی و در آغوششان می گرفتی. انگار همه برادر یا خواهران خودت هستند، این رسم دیرین اهالی روستا بود و از همان کودکی مهمان نوازی را آویزه گوش  می ساختند و راه به راه آن را تقدیم عزیزانی می کردند که از راه و بیراه مهمان روستا بودند.

کار برای رضای خدا بود و وصله دستان پدر، مهر تاییدی بر خدمات وی در تکریم خانه و خانواده بود چراکه آنجا همه روستا خانواده ات بودند و بی رضایت خلق حتی نگاهی رد و بدل نمی شد.

سفره مادر بزرگ و نقل پدر بزرگ ها همیشه شب زنده دار محافل بود و آنقدر محبت خرجت می کردند که اصلا یادت می رفت مهمانی و نه فرزند و این عادتی مالوف و رسمی دیرین در حرمت نهادن به مهمانی بود که اصلا مهم نبود کجایی است و به چه کار آمده است. مهم این بود که آن شب مهمان، مهمان روستا بود و حرمتش واجب.

شب ها که دراز می شد شب نشینی ها را رونقی دوباره بود از کدخدا و حاجی فلان و خاله فلان همه و همه دور سفره ای آکنده از شور و اشتیاق گرد هم می آمدند و از صداقت نگاهشان به هم می گفتند و از خلوص قلب هایشان می شنیدند.رسم بود بزرگترها می گفتند و کوچکترها می شنیدند .از تاریخ شفاهی روستا گرفته تا مرور و تفسیر قرآن و سعدی و حافظ، همیشه روشنی بخش محفل و گرما ساز کرسی ها بود و عجب روزگاری بود.

روستا با تمام سردی اش در زمستان از نفس های پدربزرگ و مادر بزرگ گرم بود و خنده های کودکان ریزو درشت آن حوالی با لباسهایی اغلب وصله پینه، را حال و هوایی دیگر بود.اما باز هم خانه ها گرم بود و گله مست و هیچ کس حتی در ذهنش هم نمی گنجید که روزگاری ورق برگردد و خانه هایشان را در گذر ایام رها کنند و ساکن شهر شوند.

با این وجود روستاها هنوز هم از پس ایامی چند و سالهایی بس دراز زیبا ترین خاطرات مردم این حوالی را در خود نهفته اند.خاطراتی شیرین و یادهایی شیرین تر از رفتگانی که حتی مرور یادشان هم ابهت دارد.رفتگانی که مسجد روستا هنوز هم به یاد آنها در تنهایی خود اذان را گرم می کند و نماز را بپا.

از پس همین خاطرات است که هنوز تنورها داغ یاد نان هایی اند که روزگاری در تنور به رایحه افشانی مشغول بودند تا رهگذران را تلنگری باشند بر ارزانی محبت در روستا و سنگینی حرمت در دل نان.

کوچه های روستا هنوز هم به حرمت رهگذران سابق و هجرت گزیدگان امروز سبزه بر دل رسته اند تا مبادا راه گم شود و خاطر تاریخ حزین، که روستا زادگان را چه شد.

باغ به باغ و درخت به درخت روستاهایمان هنوز هم دلتنگ طراوت فصل میوه اند.میوه هایی که تمام اعتبارشان به تعارف همسایه بود و همه لذت طعمش به پذیرایی رهگذران و دعایی که همیشه بدرقه سال بود که خدایا برکتت را بیفزا…

… و ما که میراث دار این گنجینه عظیم یاد ها و نام ها، باغ ها و داغ ها هستیم و در کوچه پس کوچه ایام هر از گاهی میزبان خاطراتی خسته از دور دستهای ذهنمان هستیم، کاش برای لحظاتی به خود برگردیم و صداقت و حرمت ها، بخشش و محبت های مادران مان در روستا را به یاد آریم و اگر حوصله داشتیم لختی بر تنهایی امروز حافظه مان بگرییم تا شاید روح ره گم کرده امروزمان ره به سر منزل مقصود برد و چشمه محبت هایمان دوباره بجوشد تنور صداقت هایمان دوباره بپزد و پای کودکانه دیروزمان دوباره امروز به یاد روزهای خوش سرشار از اندیشه های پاک روستازاده مان بدود…

به حرمت نفس های گرم روستاییم و به اعتبار روزهای سرد کوهستانیم یک بار دیگر بیایید روستایی شویم و از صمیم قلب با هم بخوانیم:

چومه چیان چیان سار کر    هاتمه مالان،مالان بار کر

نقشه مهاجرت کردها به خراسان

***** نقشه مهاجرت کردها به خراسان *****


شمال خراسان، سرزمینی است. سرزمین کرمانج های دلاور، بخشی های شیرین زبان و کولی های کمانچه نواز. بوی لطیف صبح را که می شنوم، یاد لالایی های کرمانجی می افتم… و مادربزرگم که قصه جعفرقلی را تعریف می کرد. جعفرقلی، گمشده من است، عارف کردی که در ایام جوانی به پری دختری چشمه زاد، مروارید نام، شیفته می شود و راز مروارید را باز می گوید و مروارید را دیگر نمی بیند. آن چه که از جعفرقلی مانده، در طول این یکی دو سه قرن گذشته، اگر دست خورده و نخورده باشد، دیوانی شعر است، و چند مقام که با دوتار و کمانچه و آواز اجرا می شود. حج و معراج، شاختایی دلدارکی و زارنجی؛ این ها را از جعفرقلی شنیده ام. با آواز و ساز بهترین نوازندگان و خوانندگان شمال خراسان؛ و همه بوی صبح می دهد.

نمی دانم من بیشتر می پایم یا این فرهنگ شفاهی، ولی…

بی دست های کوچک مروارید این نقش های ترمه آبی خواهد کشید پر…

آری اینجا سرزمین تبعیدیان شاه عباس است اینجا سرزمین مردمانی است که 500 سال قبل به خاطر کورد بودن آواره شدن اما حالا هم کورد هستند و خواهند بود آری اینجا سرزمینی است که مردمانش بیاد سرزمینشان ارورمیه زنده هستند اینجا کوردستان غریبی است که مردمانش در انتظار روزی هستند به اورمیه برگردند.

کوراوغلو

***** کوراوغلو *****


روشن جلالی معروف به کور اوغلی از کردهای فیروزه است که بارها نامش در کتب مختلف ذکر شده است.پدرش در دستگاه خانی بزرگ  در یکی از شهرهای ترکمنستان اسب ها را نگاهداری می کرده است.یک روز پدر کوراوغلی اسب ها را به کنار رودخانه ای بزرگ می برد و اسب های آبی از آب خارج شده و با اسب های خان جفت گیری می کنند و حاصل آن دو اسب کوچک است که از نظر ظاهری کوتاه قد هستند و برعکس ظاهرشان سرعتی به مانند طوفان داشته اند.یک روز یکی ازدوستان خان به خانه ی او آمده و از خان تقاضای اسب می کند.استبل دار یکی از همان کره اسب ها را برای او می آورد و خان می گوید این کره اسب را ببر و اسبی چالاک بیاور.استبل دار دوباره به استبل رفته و کره اسب دیگر را می آورد و خان که تصور می کند استبل دار او را مسخره می کند دستور می دهد هر دو چشمش را کور کنند.استبل دار از دستگاه خان اخراج می شود و از خان در برابر زحماتش آن دو کره اسب را می گیرد و پس از مدتی فرزند او موسوم به روشن بزرگ می شود و به انتقام پدر بر می خیزد و معروف می شود به کوراوغلی یعنی پسر مرد کور و کره اسب هایش را غیر آت می نامد یعنی به غیر از اسب ها.زمانی که کوراوغلی به هند رفت با زیرکی خود را به اتاق تیلی نگار دختر شاه رساند و تیلی نگار هم در خواب دیده بود که مردی بنام روشن به هندآمده و با او ازدواج می کند.زمانیکه کوراوغلی وارد اتاق تیلی نگار شد تیلی نگار در خواب بود و کوراوغلی با خود گفت اگر به یکباره او را از خواب بیدار کنم از ترس فریاد خواهد زد و به همین دلیل دوتار را کشید و آهنگ خان ملایم را نواخت و تیلی نگار از خواب بیدار شد و گفت تو کیستی؟کوراوغلی گفت من روشن هستم و تیلی نگار از خوشحالی از هوش رفت.وقتی تیلی نگار به هوش آمد گفت روشن تو با چه کسی آمده ای تا من را با خود ببری؟آیا لشکری آورده ای؟کوراوغلی گفت نه و من فقط با اسب خودم امده ام و تو را خواهم برد.تیلی نگار گفت:این چه اسبی است که می تواند من و تو را از محافظان و نگهبانان شهر نجات دهد کوراوغلی گفت فردا به پشت تل بیرون از شهر بیا تا به تو بگویم.روز بعد تیلی نگار از پدر اجازه گرفت واز شهر خارج شد و چون به کنار تل بلند آمد به اسب کورواغلی نگاه کرد و روشن سوار بر اسب شده و در کنار تل بلند با اسب خود جولان داد که این جولان معروف است به  آهنگ جولان کوراوغلی که مرحوم حمرا بخشی آن را به زیبایی با دوتار می نواخت.کوراوغلی پس از اینکه کمی با غیر آت جولان داد کمر تیلی نگار را گرفته و او را سوار بر اسب نمود و به سمت ایران حرکت کرد.در راه با دشمنش عیوض رو برو شد و در دشتی با او جنگید و روایت است که در کنار مردابی چنان عیوض را به زمین زد که عیوض تا کمر در گل فرو رفت و در اینجا آهنگ زیبای جنگ نامه ی کوراوغلی نواخته می شود که عیوض می گوید:جنگد باغده باغ اوستایم یعنی و کوراوغلی می گوید مرد بیلان مهمان قدره نه.و این رجز خوانی ها در این جنگ نامه خوانده می شود.داستان کوراوغلی از جمله داستان های بسیار زیبای محلی است که از قدیم توسط بخشی ها نقل می شد و انسان براستی از شنیدن آن سیر نمی شود...

دلی هوس باز

***** دلی هوس باز *****

منصور فرهادی متولد ۱۳۴۱ روستای رزمقان شیروان می باشد.او از جمله شاعران خوش ذوق و خلاق است که در بیش از  چهار صد بیت شعر های متنوع دارد.منصور هرچند بیش ار پنج سال نیست که پی به طبع شاعر گونه ی خود برده و از سال ۸۵ شعر می گوید ولیکن با این وجود شعر هایی بسیار زیبا سروده است و از جمله اشعار او می توان به دوتار.کمند.چاوه خمار.اجل.جیای ته مه لان..خداوند و...اشاره کرد.او در سال ۱۳۸۶ به دانشگاه فردوسی مشهد دعوت شد و در همایش شعر کرد های ایران شعر زیبایی را خواند.منصور هم اکنون کارمند قراردادی شرکت مخابرات بوده و پیمانکار مراکز تلفن  منطقه ی جنوب شیروان می باشد و علاوه بر آن به شغل ها ی دامداری و کشاورزی مشغول است .او اشعار را فقط برای خود می سراید و گاهگاهی که محفل دوتار در خانه برقرار است بخشی روشن گل افروز می نوازد پدرم(منصور)شعر می گوید و محمد علی قاسمیان خواننده ی معروف کرمانج  می خواند واین محفل از زیباترین محافلی است که ما داریم.شعر زیر بخشی از شعر دلی هوس باز می باشد که بنده آن را برای شما خوانندگان گرامی آورده ام.با توجه به اینکه بنده خط کردی را بخوبی نمی دانم ممکن است نقص هایی در ابیات دیده شود که ناشی از نا آگاهی بنده می باشد که امیدوارم بر ما ببخشید.

 

شه مالی زولفی یاره دیسا له من اثر که ر           خه وه ر ژه یاره ئانی دیسا خه وه ر خه وه رکه ر

جاره وه چاوه نه ر گس له دلی من نه ظه ر که ر    دلی منی ده رد مه ند دو خوا را ده ر به ده ر که ر

دیسا دلی هه وه س باز غصه را مو بته لا بو          تا که ره نگی یاره دی فوری ژه من جدا بو

وه دو وه را ئه و  وه ر که ت  سه ر له که ویران دانی       ئاواره بو وه دو را دیسا ماله من دانی

نه زانم چه یه خازه ژه من دلی هه وه س باز      ژه سینگی من پر کشاند چون که فته ره ک که ر په رواز

اوج هه لانی رو له ژور سه فه ر خوه که ر ئاغاز     دل نه مایه له ناو دل سا وه یاری دل نه واز

بار الا ها چه بکه م ژه ده س دلی هه وه س باز      رو کو یا سه ر هلینم به که مه راز و نیاز

به جز ده ری خانی ته ای خالق چاره ساز         یا نگاره وه من گین یا دل به خه ن ژه په ر واز

یه ترسه مه ئاخر ژی ئه و بویسه عه شقه یاره    من به کشینه دو خوا را چو منصور سه ری داره

ئه گه ر به وو کو شتن هر رو و هه زار جاره     زانم ئه و ده ست ناکشینه ناکا ژه وه نگاره

سا به گه وو وصال دل عه شقه وه نگاره     ئه و کوله هه ی نه یی من ده یه له ره دی یاره

تشت نه لشت له دوره من فقط جانه ک من مایه      زانم دل وه جانه ژی خه لات ده یه نگاره     

ترجمه

نسیم زلف یارم دوباره  بر من اثر گذاشت.خبر از یارم آورد و دوباره خبر خبر کرد

یک بار با چشمان نرگس صفت بر دلم نظر افکند و دل دردمند من را در به در کرد.

دوباره دل هوس بازم به غصه مبتلا شد وتا رنگ و روی یار را دید از من جدا شد.

به دنبال او(یار)حرکت کرد و رو به کویر ها حرکت کرد و آواره شد به دنبال یار و خانه ام را ویران کرد.

نمی دانم از من چه می خواهد این دل هوس باز که از سینه ام پر کشید و مانند کبوتری پرواز کرد.

رو با بالا اوج گرفت سفرش را آغاز کرد و به خاطر آن یار دلنواز دل در دلم نمانده است.

خداوندا چه بکنم از دست این دل هوس باز رو به کدام سو بروم و راز و نیاز کنم.

ـجز به درگاه تو ای خالق چاره ساز یا یار را به من برسان یا دلم را از پرواز نگاه دار.

از این می ترسم که آخر به خاطر عشق یار دلم من را مانند منصور(حلاج)من را به سر دار ببرد.

اگر هر روز و هزار بار کشته شود می دانم که دست از نگار نمی کشد.

برای رسیدن به به عشق آن نگار او(دلم)تمام دارو ندارم را به هدر می دهد.

چیزی برایم نگذاشته جز جانم و من می دانم که(دلم) جانم را هم هدیه به نگارم می کند.

 

نادر شاه افشار پادشاه كرمانج

***** نادر شاه افشار پادشاه كرمانج *****

وی رئیس طایفه افشار و بنیانگذار دودمان افشاریه بود که دوازده سال بر ایران حکومت کرد. پایتخت وی شهر مشهد بود. او در تاریخ به اسکندر دوم و به ناپلئون ایران مشهور است.

سلطنت نادر

نادر شاه افشار در سال ۱۶۸۸ در ایل افشار از ایلات کرمانج در خراسان به دنیا آمد. اسم اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد

باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید. فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاهقلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان بر پا نماید.

شاه طهماسب نادر قلی را والی خود درخراسان اعلام کرد و بعد از آن نادر اسم خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می رسد آنگاه برای به قدرت رساندن شاه طهماسب با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در نزدیکی دامغان و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و بعد در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه صفوی به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.

در سال ۱۷۳۱ به دنبال یک قرارداد بین شاه طهماسب و دولت عثمانی که قسمتی از آذربایجان را به آن دولت وا گزار می کرد نادر، رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با کمک آنها طهماسب را از سلطنت برکنار گردانیده پسر هشت ماهه او عباس را به جانشینی انتخاب کرد و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت. سپس با استفاده از اوضاع آشفته هندوستان به این کشور لشکر کشید و دهلی را تسخیر کرد. نادر با غنائم فراوان که از غارت هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت و هند را در دست سلاطین مغول هند باقی گذاشت. در میان این غنائم جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. بعد، از کار خود پشیمان شده بعضی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. سرانجام شورشها آغاز شد و نادر به سرکوب شورشیان پرداخت اما زمانی که برای رفع یکی از این شورش ها رفته بود شبانه در چادر خود به قتل رسید.

کارنامه نادر

از یکی از مستشرقین نقل شده که اگر فرماندهان خائن سپاهش او را نمی کشتند نادر قصد تسخیر آلمان را نیز داشته است. رد پای جاسوسان و فرستاده های دول غربی در تحریک سرداران او به کشتن وی دیده میشود. در زمانی که صفویان با هجوم افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود: عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و افغانها در داخل و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را به سامان نمود. بعد از نادر، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به خراسان شد و کریمخان این منطقه را به احترام نادر که او را ولی نعمت خود میدانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.

ایران در عهد نادر

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان و ازبکان به ماوراءالنهر عقب نشینی کردند. بناهایی که به دستور نادر در مشهد بنا شده اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند. در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می شد. مردم ایران با وجود ظلم و ستم پادشاهان آخر صفوی به این سلسله امید داشتند. وی همچنین سعی داشت با کمک یک انگلیسی به نام دالتون نیروی دریایی ایجاد کند که ناموفق ماند.

جانشینان نادر

نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد. وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلی خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع النسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوهٔ نادر، به نام شاهرخ میرزا را به قدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد اما دوباره به قدرت رسید و با حیله و نیرنگ شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان که همانگونه که ذکر شد، در واقع به مثابه صدقه ای بود از طرف کریم خان به بازماندگان نادر. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ پدر پیر و نابینا را بدست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد و زبانش را بریدند و او را کشتند. بدین سان آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.

سردار كرمانج لهاك خان سالار جنگ

***** سردار كرمانج لهاك خان سالار جنگ *****

معروف به سالار جنگ فرزند امیر لطف‏اللَّه خان شعاع‏الملك و برادرزاده‏ى امیرمؤید سوادكوهى، در حدود 1275 در الشت سوادكوه مازندران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى، براى ادامه‏ى تحصیل به روسیه اعزام شد و در آكادمى نظامى فرونزه در رشته‏ى توپخانه فارغ‏التحصیل گردید و پس از مراجعت به ایران، با درجه‏ى سلطانى در قزاقخانه مشغول خدمت شد. در 1300 امیرمؤید سوادكوهى عموى او، در مازندران سر به طغیان برداشت كه پس از شكست از قواى دولتى، مورد عفو قرار گرفته و در تهران تحت نظر قرار گرفت و در نتیجه سلطان لهاك خان هم به تهران انتقال یافت و در عشرت‏آباد تحت نظر سرتیپ جان‏محمد خان به فرماندهى یك گروهان منصوب شد.


 پس از اینكه در اوایل 1304 سرتیپ جان‏محمد خان به فرماندهى لشكر شرق منصوب شد، سلطان لهاك خان را نیز به آن لشكر انتقال داد و فرماندهى پادگان مراوه تپه را به او واگذار كرد. لهاك خان دو سالى در آنجا بود ولى رفتار تند و خشن فرمانده‏ى لشكر، او را عاصى كرد و از طرفى دو تن از عموزادگان او به نام‏هاى عباس‏خان سهم‏الممالك و اسداللَّه خان هژبرالسلطان در گرگان تیرباران شدند. لهاك خان نیز نسبت به جان خود بیمناك گردید. چون افراد ساخلوى او چندین ماه حقوق نگرفته بودند، آن را بهانه قرار داد و با نیروى خود عصیان نمود. پرچم سرخ برافراشت و مرامنامه‏اى به اسم «پاداش» منتشر ساخت و به رعایا وعده‏ى تقسیم املاك را داد و مرام خود را پاداشیزم نام نهاد.
وى با قواى تحت فرماندهى خود وارد بجنورد شد و مرام و مسلك خود را با نیروى نظامى مقیم در بجنورد در میان نهاد. عده‏اى با او موافقت كردند و عده‏اى از در مخالفت درآمدند. در نتیجه در بجنورد دستور اعدام 12 صاحب‏منصب را صادر كرد و همه‏ى آنها را تیرباران نمود و با نیروى خود به سمت خراسان حركت كرد. موضوع قیام لهاك خان به تهران منعكس گردید. دو هنگ مجهز یكى به فرماندهى سرهنگ كیكاوسى و دیگرى به فرماندهى یاور ضرابى به سرعت به تعقیب شورشیان پرداختند. نیروى هوائى نیز با چند طیاره آنها را زیر گلوله گرفت. در قوچان چون از هر طرف نیروى دولتى آنها را محاصره نموده بود، ناچار لهاك خان و پرسنل او از مرز باچگیران وارد شوروى شدند و سلاح‏هاى خود را به نظامیان شوروى تحویل دادند. چند روز بعد رضاشاه در معیت عده‏اى از نظامیان وارد مشهد شد. ابتدا سرتیپ جان‏محمد خان فرمانده‏ى لشكر را خلع درجه و اخراج نمود، سپس سرتیپ امان‏اللَّه جهانبانى را به فرماندهى لشكر شرق منصوب ساخت. پس از برقرارى نظم در شهر مشهد و پرداخت حقوق معوقه‏ى افسران و درجه‏داران، وارد بجنورد شد و در آنجا یك دادگاه فوق‏العاده‏ى نظامى به ریاست سرتیپ جهانبانى تشكیل داد و امریه صادر كرد كلیه همدستان و همكاران لهاك خان محاكمه شوند. دادگاه ظرف 24 ساعت، هشتاد نفر از همكاران را محكوم به اعدام نمود ولى رضاشاه فقط اجازه به اعدام ده نفر داد و بقیه را به حبس‏هاى كوتاه‏مدت تبدیل نمود.اما سرنوشت لهاك خان پس از ورود به خاك شوروى بسیار دردناك بود. مدت‏ها در سیبرى در زندان بسر مى‏برد و بعد او را به كار اجبارى واداشتند و سالیان دراز در نهایت عسرت و سختى در آنجا زندگى مى‏كرد. وقتى كه خروشچف عفو عمومى صادر كرد، او هم از زندان آزاد شد و اقداماتى از طرف خانواده‏ى او در ایران براى بازگشت به كشورش آغاز شد، ولى آنهم مدتى طول كشید تا سرانجام در اثر تلاش تهمورس آدمیت وزیرمختار وقت در مسكو و با تمهید او، مقدماتى انجام گرفت و در 1340 یعنى پس از سى و پنج سال دورى، به ایران بازگشت و پس از چند سال به بیمارى سكته‏ى قلبى درگذشت. لهاك خان باوند مردى فوق‏العاده زیبا و متهور و تحصیلكرده بود.

جعفرقلی زنگلی شاعر و عارف كرمانج

***** جعفرقلی زنگلی شاعر و عارف كرمانج *****


سالهاست آفتابی در بلندای باور مردم خراسان تابیدن گرفته است،آفتاب پرفروغ«سوز»و«ساز» مردی همزاد چشمه ساران که «جعفرقلی» نام است.جعفر قلی شاعربشکوه در بین کردهای خراسان است که اورا می شود در سینه ی کهنسالان وجوانان این دیار یافت.اوکه شوریدگی رابا ساز وشعربه اوج رسانده است وشکوه شب های هزار مسجد نامیرا راز دار نیایش های این عارف رسته از هرچه دام است.

جعفرقلی کیست؟

جعفرقلی فرزند ملارضا قلی گوگانی است.تیره ای از ایل بزرگ «زنگلانلو» که «گوگان» امروز در 35 کیلومتری شرق قوچان سکونت گاه این ایل است.پیشینیان می گویند: جعفرقلی درگوگان به دنیا آمده است.هنوزدرگوگان قدیم (جایی که 15 اردیبهشت کردها به مناسبت روزجعفرقلی گردمی آیند) که گویا بر اثر سیل ویا زلزله ویران شده «تلی» دیده می شود که گروهی از اهالی آنجا را«اجاق جعفرقلی »می نامند ومعتقدند زادگاه جعفرقلی آنجاست.

استادپرآوازه کلیم ا... توحدی به استناد نخستین شعر رسمی جعفرقلی که معروف به فتنه سالار است ودر سال 1265 قمری در مشهد سرکوب می شود،باتوجه به پختگی شعرسن جعفر قلی را بیش از 30 سال می داندیعنی متولد  حدود 1235 قمری ومعتقد است اورا آخرین بارپس از زلزله سال 1312 قمری قوچان دیده اند.

جعفر قلی در کودکی پدرش را از دست می دهد وعمویش سرپرستی او را به عهده می گیرد.اینکه اومکتب رفته است یا نه،با توجه به تسلط او به زبان عربی وانبوه تلمیحات قرآنی واحادیث دور از ذهن نیست ولی اشعار جعفرقلی وشور وجذبه ی شعرهایش که روحی پرآشوب وناآرام رابه کوهستان وآوارگی کشانده است حاکی از دست یافتن نوعی حالت اشراق است چراکه به قول حافظ عزیز جعفرقلی وسرنوشت شگفت اومصداق این بیت است:

بشوی اوراق اگرهمدرس مایی                  که درس عشق در دفتر نگنجد

همان طور که تولد جعفرقلی درمیان مه روزگار ناپیداست مرگ ومزار اونیز ناپیداست ولی برخی معتقدند اوبه حج رفته ودیگر بازنگشته است .اشعار اوبه خوبی روایتگر زندگی اوست. اوبه نقاط مختلفی در داخل وخارج کشور سفرداشته است وتجارب وآموخته هایش در اشعارش نمود یافته است.

جعفرقلی مثل همه ی کردهای خراسان شیعه مذهب است وبه 4 زبان کردی،ترکی،فارسی وعربی شعر سروده است.

جعفرقلی شاعر یا عارف؟

باید گفت جعفرقلی پیش وبیش از آنکه یک شاعر باشد یک عارف است.شعر وسیله ای برای وصف معشوق وبیان وابراز درون پرجوشش او بوده است.شعر نردبانی بوده که جعفرقلی با پای نهادن برآن به دیدار یار می رفته است.

درشعرهای پر شعله ی او آتشی نامیرا زبانه می کشد،عشقی به فریاد می آید،روحی طغیان می کند،آوارگی و در بدری هاو ملواری جویی های جعفر قلی شعر او را روحی عارفانه بخشیده است.

بی شک اگر عرفان جعفرقلی نبود شاید او از خلق چنین دیوانی ناتوان بود. آنچه باعث شده است چنین چشمه ای از کوهسار اندیشه ی او جوشیدن بگیرد وشعرش بنامند عشق زلال وپاک اوست که اورا به فریاد آورده است.

نه تنها شعر بلکه تار،این سازپر سوز نیز ،هم نفس شعر ،جعفرقلی را زبان عشق وعرفان بوده است.ملواری نامی که ابتدا توصیفی زمینی در اشعارش دارد وبعد چهره ای آسمانی می یابد  خرمن صبوری او را به آتش می کشد جعفرقلی وتار وشعر وملواری چنان شوری پدید آورده اند که از پس سالیان هنوز می توان آتش این عشق را به تماشا نشست .

آنگاه که جعفرقلی می گوید: ژه مه شرق تاینه مه غرب،ده شه وتی ئاری دل

ازمشرق تامغرب آتش دل زبانه می کشد.

ملواری گم شده ی جعفرقلی است. ظاهرا درهمان حالت اشراق چهره ی ملواری به او نمایانده می شود وجامی از دست او می نوشد وبعد ناپیدا می شود .شاید بتوان گفت صفای باطن جعفرقلی چنان بوده است که آنچه خداوند در بهشت وعده داده است به جعفر قلی در زمین نمایانده می شود واو 7 سال به دنبال آن جمال وکمال غایب از نظر آواره می گرددوتا آخر عمر حیران وسرگشته ی این عشق تابناک می شود وشعر ودوتار یا رهمواره همراه او می شوند.

اشعار جعفرقلی:

علاوه بر اشعار عارفانه – عاشقانه از دیگر موضوعات مطرح در دیوان جعفر قلی می توان به توصیف پیامبر (ص) مولا علی (ع) وائمه ی اطهار (ع) ،وصف طبیعت ،نکوهش دنیا،برخی حوادث تاریخی و داستانی مانند سلیمان وبلقیس و... اشاره کرد.

قالب اشعار جعفرقلی بیشتر قصیده وغزل ،گاه  سه خشتی وترکیب بند وترجیع بند است.

آنچه نباید از نظر دور داشت برخی اشعار جعفرقلی خصوصا در پرداختن به مسائل تاریخی به نظم نزدیکتر شده است واین چیزی ازشعرهای پرشور وزیبای او کم نمی کند.

وجود تلمیحات در دیوان جعفرقلی از اوشاعری شگفت ساخته است. آقای امان ا... جعفرزاده که پایان نامه ی کارشناسی ارشدش را به «تلمیحات در دیوان جعفرقلی » اختصاص داده است معتقد است جعفرقلی از عارفان گمنامی است که تاکنون به خوبی معرفی نشده است واستناد اوبه 900آیه ،450 حدیث و150 امثله در دیوان جعفرقلی است که گنجینه ای از تلمیحات است.چیزی که در شعر شاعران پرآوازه شاهد آن هستیم. جعفرقلی تخلصش در شعر جعفرقلی بیچار ،جعفرقلی عندلیب ،جعفر قلی زنگلی وگاه جعفراست.

جعفر قلی زیباترین تشبیهات را برای ملواری آورده است.جعفرقلی او را طوطی غزلخوان ،حور فردوس برین،عندلیب سخنور،طاووس وکبک دری ،کبک خوش خرم،ماه وپروین ،ستاره های سحری ،گرجی دل زنده و... می نامد.

اشعار جعفرقلی بیشتر به همراه دوتار وتوسط خوانندگان محلی وگاه بی ساز خوانده می شود.حاج ذوالفقار جلایر،ابوالفضل اوغازی ، علی آلمه جوغی،محمود قربان پور ومجتبی اقطاقی تعدادی از خوانندگانی هستند که در درست خوانی اشعار جعفر قلی استاد وزبردستند.

برخی  پژوهش ها پیرامون جعفر قلی:

1- استاد ارجمند ومحقق خستگی ناپذیر آقای کلیم ا... توحدی (کانیمال) را باید از موثرترین وپرکاربردترین افراد در معرفی جعفرقلی دانست که با صبور ی ورنج  های فراوان در طول سالیان متمادی با گردآوری نسخه های خطی وبهره بردن از محضربخشی ها وخوانندگان محلی  اشعار جعفرقلی رادرقالب دیوان اشعار به چاپ رسانده است که با استقبال خوب مردم به چاپ دوم رسیده است.بی شک این کارگرانسنگ استاد توحدی زیربنای تحقیق وپژوهش های فراوانی بوده وخواهد بود که همت بلند استادتوحدی در معرفی این عارف وشاعر شوریده شیعه مذهب را باید ستود وتحسین کرد.

2- استاد صفرمرادی ،نویسنده،گوینده وتهیه کننده ی توانمند صدا وسیما که برنامه های زیبا وپرطرفدار فریادها،چشمه ساران وحکایت های گذران ثمره ی تلاش های اوست ،باتدوین مصاحبه ها وگفتگوهای چند ساله اش با کهنسالان ومعمرین به معرفی جعفرقلی واشعار وزندگیش پرداخته که امید است شاهد چاپ این اثر اندیشمند درآینده ی نزدیک باشیم.

3- آقای امان ا... جعفرزاده با مطالعه ی عمیق ودقیق دیوان جعفرقلی تلمیحات این دیوان را به عنوان پایان نامه ی کارشناسی ارشد ارائه داده که کاری پرمغز وستودنی است وزحمات طاقت فرسایی برای این اثر کشیده است.

4- آقای حمید حسنعلی پور،با زحماتی فراوان به توصیف مولا علی (ع) در دیوان جعفرقلی پرداخته ودر قالب مقاله ای عالمانه آن را در کتاب« از علی آموز اخلاص عمل» به چاپ رسانده است.

5- آقای شادروز امانی محقق ونویسنده ی ارجمند این دیار ،مقاله ای زیبا درمورد جعفرقلی وزندگی واشعارش درماهنامه ی مهاباد به چاپ رسانده است.

6- آقایان دکتر صادق فرهادی وهادی قدرتی هم در مقایسه ای مفصل واندیشمندانه به جعفر قلی واشعارش پرداخته اند که در ویژه نامه ی خراسان شمالی به چاپ رسیده است.

7- دانشگاه آزاد اسلامی واحد قوچان قریب به 8 سال قبل در فراخوانی مقالات علمی متعددی در مورد جعفرقلی گردآوری نموده که متأسفانه نسبت به برگزاری این نشست وچاپ آثار ارسالی اقدامی صورت نگرفته است.

8- سیمای خراسان شمالی با پخش برنامه ای نیم ساعته ضمن معرفی اجمالی جعفرقلی واشعارش برنامه ای مستند در مورد زادگاه وجعفرقلی در باور مردم تهیه وپخش نموده است.

(البته آثار مقالات ،مطالب وبرنامه هایی دیگر نیز قطعا درمورد این عارف غریب چاپ یا پخش شده است که حقیراز آن بی اطلاعم)

9- آقای محمد رحیمی از جوانان خوش ذوق واندیشمند سنندجی مقاله ای بین شعر جعفرقلی ونالی شاعر کرد داشته اند که در ماهنامه ی کرمانج به چاپ رسیده است.

پایان نوشتار:

15 اردیبهشت به اهتمام استاد توحدی وجمعی از فرهنگ دوستان به نام روز جعفرقلی نامگذاری شده است ودر نزدیکترین جمعه به این روز جمع کثیری از مردم خراسان در زادگاه جعفرقلی «گوگان» یاد این عارف پاک باور را گرامی می دارند که در سال های اخیر متأسفانه با برخی اعمال نظرها وبا تغییر زمان حضور مردم در گوگان ،علاقمندان آن عزیز نتوانسته اند حضوری انبوه در این محل داشته باشند که امید است با فراهم شدن زمینه ی لازم وحمایت متولیان فرهنگ وهنر خراسان عزیز شاهد برگزاری مراسم هایی با شکوه برای جعفر قلی باشیم چراکه این شاعر از ارادتمندان خاندان نبوت بوده وامروز بیش از هر زمانی گرامیداشت یاد جعفر قلی که با 4 زبان شعر سروده می تواند سمبل ونماد وحدت اقوام در خراسان باشدویکدلی ها را بین مردم عزیز این خطه از ایران سربلند بیشتر کند وامیداست اقدامات ذیل نیز به همت کاربردستان ودوستداران جعفرقلی درآینده صورت گیرد:

1- برگزاری نشستی درخور،درمورد جعفرقلی اشعارش در محیطی دانشگاهی وارائه  ی مقالات توسط صاحب نظران

2- ایجاد مرکزی فرهنگی برای حمایت ازآثار پژوهشی مرتبط باجعفرقلی وچاپ این آثار

3- ایجاد نمای یادبود در زادگاه این عارف وارسته وحمایت بیشتر نهادهای فرهنگی به خصوص وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی

4- نامگذاری خیابان ،میدان،مراکزفرهنگی،خانه فرهنگ ها در هر شهر به نام جعفر قلی

5- توجه بیشتر رسانه ی فراگیر صداوسیمای استان به معرفی جعفرقلی واشعار او وبهره گیری از نظرات محققان

امید است با تدبیر ودرایت همه ی دلسوزان ایران عزیز حرمت مفاخر بومی حفظ گردد،خصوصا غریب مزاری چون جعفرقلی که باوری سبز ونورانی در دل انبوه مردم خراسان است وبا زیباترین زبان ارادتش را به رسول اکرم(ص) وائمه ی اطهار بیان کرده است.