كرمانج كيست

***** كرمانج كيست *****


« كرمانج كوتاه شده كُرد (kurd ) است و ديگر مان (man ) كه همان ماننايي (mannay  ) است يكي از قبايل ماد بوده اند كه در سده نهم پيش از زايش در زاگرس فرمانروايي كرده اند ودر هنگام تشكيل فرمانروايي ماد به مادها پيوسته اند » جاناتان رندل در اين باره نوشته است : « كردي كرمانجي … زبان كردان چادر نشين است ».

«‌كرمانج … ظاهراً به برخي قبايل كردستان جنوب اطلاق مي شود آن هم نه در مقام مترادفي براي عشيرت ، بلكه به عنوان يك برچسب قومي . سون مي نويسد كه كرمانج ها پاك ترين خون كردي را دارند .  ساير قبايل را به طور ساده كرد مي خوانند . در كردستان شمال نيز لفظ كرمانج اغلب در دو معني متفاوت به كار مي رود :

-الف: برچسبي قومي است كه در اشاره به تمام كردهايي كه به لهجه ي كرمانجي شمال سخن مي گويند به كار مي رود .

-ب:در مفهومي محدودتر در اشاره به رعاياي كشاورز به كار مي رود .دهقانان غير قبيله اي شاتاق كه زيرحكم و سلطه ي گراوي ها هستند كرمانج خوانده مي شوند .همين طور در شرناك  و روستاهاي پيرامون آن كشاورزان غير قبيله اي را كرمانج مي خوانند .

به اين ترتيب ، لفظ واحدكرمانج كه در جنوب در اشاره به فاتحان قبيله به كار       مي رود و در شمال مخصوص رعاياي كرد غير قبيله اي است ؛ خود نشان دهنده ي ‌رابطه ي پيچيده اي است كه بين بخش هاي قبيله اي و غير قبيله اي جامعه ي ‌كرد موجود است و اين پيچيدگي بسي بيش از آن است كه تئوري ما فوق طبقاني روا       مي دارد … كرمانج ها معمولاً زمين داران خرده پا ومستقل هستند …  . كرمانج ها در اين جا احتمالاً كردهاي قبيله اي ( يا پيشتر قبيله اي ) بوده اند كه در اين منطقه بر زمين هايي كه تصرف كرده اند ساكن شده اند».3

لفظ كرمانج درشمال خراسان ؛ هم به چادر نشينان كرمانج زبان ، و در مفهوم عام تر به كردهايي كه گويش كرمانجي دارند اطلاق مي شود . و هرگاه سخن از كرمانج است كردنژادان كرمانج زبان مدنظر مي باشند .

اما كردهاي خراسان داراي چه پيشينه اي هستند ؟ چرا كردها به خراسان كوچ داده  شده اند ؟ آيا پيش از آمدن كردها در زمان صفويه كردهايي در خراسان سكونت داشته اند  يا خير ؟

از آن جا كه فرهنگ ،آداب و رسوم و باورها به نوعي در ترانه هاي كرمانجي شمال خراسان تبلور يافته ، شناخت بيشتر كرمانج خراسان باعث ژرف نگري بيشتر در ترانه هاي اين مردم مي گردد وسعي مي شود در اين خصوص توضيح بيشتري داده شود.

ماننا

باتوجه به اسناد موجود این احتمال به نظر میرسدکه ماننایی ها نیاکان کردهایه کرمانج( کردمانا)باشند.که هم اکنون در جنوب و شرق ترکیه آذربایجان غربی وشمال خراسان سکونت دارند.(نظر نویسنده وبلاگ)کرمانج:کرد +مانا

منبع: گاهشمار تاریخ ایران و جهان

ماننایی ها (در کشور ماننا؛ به اکدی ماننای) مردمان باستانی با سرچشمه ای ناشناخته بودند که پیرامون سده های ۱۰م تا ۷م پیش از میلاد در سرزمین کنونی ایران می زیستند. آنها در آن دوران همسایگان امپراتوری های آشور و اوراتور و نیز دولت های کوچک میان آن دو، همچون موساسیر و زیکرتو بودند.

موقعیت

میهن اصلی مانناییان در جنوب و خاور دریاچه اورمیه، پیرامون مهاباد امروزی واقع بود و در بزرگترین گستره، مرزهایشان تا رود کورا کشیده شد.

آثار باستانی مانناها بیشتر در کردستان و آذربایجان می‌باشد. گنج زیویه، آثار کشف شده در قلایچی بوکان و دژ حسنلو را به مانناها نسبت داده‌اند. در کاوش‌های تپه حسنلو و شهر سقز و زیویه در (نزدیک سقز) نیز آثار باستانی ماننایی یافته شده‌است.

دولت ماننا و سازمان آن

دولت ماننا از سده هشتم ق.م بارها با آشوروارارتو به مبارزه برخاست و در واقع مغلوب هیچیک از دو دولت مزبور نگشت. با این وجود دولت مزبور به مراتب کمتر از دیگر دولت های بزرگ آن زمان – یعنی آشور، اورارتو،عیلام و فریگیه – شهرت داشت. این گمنامی بیشتر بدان سبب است که هنوز کتیبه ها و یا سنگ نبشته هایی از شاهان ماننا کشف نگشته و در دست نیست.

در آغاز هزاره اوّل ق.م، ماننا، که در آن زمان یکی از کوچکترین تشکیلات دولتی لولوبی و گوتی بوده، جدا از اتحادیه قبایلی – که در سده نهم ق.م، ااتحادیه قبایل ماد نامیده می شد – وجود داشت. در سرزمینی که بعد ها بخش باختری دولت ماد را تشکیل داد، در ردیف ماننا و اتحادیه قبایل ماد، جماعت های مستقل و کوچک و پادشاهی های بسیار خرد دیگری نیز وجود داشته اند.

قلبستان اصلی سرزمین مانناییان، در خاور و جنوب دریاچه اورمیه، و پیرامون مهاباد کنونی قرار داشت. مدارک چندی درباره سازمان اجتماعی و دولتی ماننا در دست است. ساکنان ماننا، مانند دیگر نواحی به دامداری اشتغال می ورزیدند. جامعه ماننا، سازمان قبیله ای را تا حد معتنابهی نگاه داشته بود. این نکته جالب است که متون اورارتویی، دولت مزبور را کشور مانن (مانا-نیه بای) می خواندند، اما منابع آشوری نزدیک به همیشه، آن را کشور قبایل ماننا می نامیدند (مآت-ماننایی).

آثار به جامانده ازآشوریان، گذشته از مانناییان، از بسیاری قبایل دیگر که جزو کشور ماننا بودند، همچون قبایل ته-اورلیان، مِسّیان، دالی-ییان، سونبی-ییان، کوموردیان، و … نام می برند. در ماننا بقایای فراوان از دوران جماعت بدوی در زندگی و رسوم مردم وجود داشته و مردم هنوز، برخلاف دیگر کشورهای خاور باستانی، در زندگی اجتماعی، با فعالیت تمام شرکت می کردند. بعدها، چنانکه به نظر خواهد رسید، در ماننا مردم علیه یکی از شاهان آن کشور شورش کردند، و این، در تاریخ خاورزمین، در آن روزگار و دوران، پدیده ای بی نظیر بود؛ زیرا بطور غالب در آنجا، تغییرات درباری همراه با اعمال زور و توطئه های حرم، یا عصیان بزرگان و لشکریان بود، نه شورش مردم. برافراشتن علم عصیان علیه ستمگران، خود حاکی از چنان فعالیت اجتماعی و همکاری درونی توده مردم است که دیگر اقوام، به سبب برخی شرایط تاریخی جامعه برده داری خاوری، در آن زمان فاقد آن بودند.

نبود فشار بر آزادمردان نیز در ویژگی سازمان دولتی ماننا مؤثر بود. به ظاهر، پادشاه ماننا امور پادشاهی و دولت را با استبداد رأی اداره نمی کرد، بلکه قدرت شیوخ محدودش می نمود. طبق متن سنگ نبشته سارگن دوّم شاه آشور (۷۲۲ – ۷۰۵ ق.م): شاه ماننا به شخصه همراه با بزرگان و شیوخ و رایزنان و خویشاوندان و حکام و سرانی که کشور وی را اداره می کردند، در مرز به پیشواز من آمد.

دولت ماننا به ایالات (به زبان آشوری ناژه) زیر تقسیم می شد: سوریکاش (سقّز کنونی؟)، مسّی (بخش بالای رود جغتو)، اوئیشدیش (کرانه خاوری دریاچه اورمیه)، آرسیانشی، و ارشته-یان و غیره. به ظاهر حکام یا جانشینانی (خلیفه: به زبان آشوری شاکنو) در رأس این ایالت قرار داشتند و به گمان قوی، حدود ایالت مزبور، تا حد زیادی حدود قلمرو قبایل بود.

شکی نیست که بردگی در ماننا رایج بوده و با مطالعه سطح عمومی تکامل آن اجتماع، به وجود آن می توان پی برد؛ اما گمان می رود که بردگی در آن جامعه تکامل و رونق چندانی نیاقته بود و به طور غالب، از حدود بردگی پدرشاهی و خانگی تجاوز نمی کرده است.

حرکت تاریخی کرد به خراسان

***** حرکت تاریخی کرد به خراسان *****



می دانیم که پس از حمله اعراب به ایران و سقوط سلسله عظیم ساسانیان که نگهبانان سرزمین های وسیع امپراطوری ایران بودند، استقلال ایران به مدت نه قرن پایمال شد و از بین رفت واعراب در قرون اولیه خود را به مرزهای شمالی و شرقیکشور رسانده و با کشورهای باستانی توران، هند و چین هم مرز شدند. در میانه قرن چهارم هجری با فرصتی که برای اقوام ترک پیش آمده بود و دیوارهای مرزی ایران را شکسته یافتند از مرزهای ایران و توران قدیم گذشته و وارد سرزمین های خراسان شدند و سرانجام حکومتهای ترک غزنوی، سلجوقی مغول یکی پس از دیگری ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده و به ویرانی پرداختند و یورش های تیمور لنگ و اعقاب او و نیز ترکان قراقویونلو و آق قویونلو سرزمین ایران را لگدمال کردند. تا اینکه در آغاز قرن، سلسله ایرانی تبار صفویه که نژاد کرد داشتند به همت شاه اسماعیل صفوی (930-905 قمری) روی کار آمد و اساس استقلال ملی ایران را پس از حدود نهصد سال بنا نهاد و با رسمی کردن مذهب تشیع در ایران ضمانت وحدت قومی و ملی ما را فراهم ساخت.


روی کار آمدن صفویه همزمان با اوج قدرت سلاطین ترک عثمانی بود که خود را خلیفه اسلام و مالک الرقاب سرزمینهای اسلامی می دانستند اما صفویه در مقابل آنها شجره ای برای خویش ساخته و خود را به دودمان امام هفتم شیعیان منسوب داشتند و حق خلافت و ولایت را به خویش منتسب کردند و در مقابل ترکان عثمانی قد برافراشتند در نتیجه ترکان عثمانی به کینه توزی با صفویه پرداختند و با ازبکان هم نژاد و هم مذهب خویش در شرق خراسان متحد شدند و آنها را به تاخت و تاز و ویرانی هر چه بیشتر خراسان واداشتند تا عثمانی ها از مغرب و ازبکان از مشرق کشور نوپای ایران را بار دیگر بین خویش تقسیم کرده و مذهب تسنن را جایگزین مذهب تشیع نموده و حکومت صفویه را پراندازند. اما پذیرش مذهب شیعه از سوی ایرانیان که صفوی متکی بر آن و حامی آن بودند نقش اصلی را سرانجام در استقلال ایران ایفا کرد و این کشور نوپا را در برابر حملات دشمنان محفوظ و مصون داشت از مهمترین متحدان شاه اسماعیل کردان چشمگزگ مستقر در شرق امپراطوری عثمانی بودند که از دیرباز مذهب تشیع را داشتند. چون سلطان سلیم امپراطور مقتدر عثمانی طرح شیعه کشی خود را در کشور آغاز کرد حاج رستم بگ چشمگزگ با چندین هزار خانوار کرد از ایل و تبار خود به یاری شاه اسماعیل آمد که سرانجام پس از شکست شاه اسماعیل در جنگ چالدران ، این امیر کرد با چهل تن از دیگر سران کرد به اتهام همکاری با شاه اسماعیل به نامردی گردن زده شدند. جنگ چالدران در دوم ماه رجب 920 قمری اتفاق افتاد شاه اسماعیل که نمی خواست در آغاز کار با سلاطین عثمانی درگیر شود پیش از جنگ چالدران همت خویش را مصروف مرزهای شرقی کشور نمود تا ازبکانی را که به خراسان تاخته و به قتل و غارت و ویرانی شهرها و روستاها پرداخته بودند گوشمالی دهد. او در جنگ مرو با یاری سپاهیان فداکارش از جمله کردهای شیعه مذهب پیروز شد و ازبکان را به سختی شکست داده و از خراسان بیرون راند و در کاسه سر شیبک خان ازبک شراب نوشید (916 قمری) . شاه اسماعیل و شاه تهماسب و شاه عباس هر  کدام به نوبه خویش ایالت و طوایف زیادی را از کردان شیعه مذهب خود به خراسان منتقل ساختند تا در برابر تاخت و تاز ازبکان سنی مذهبی، از کیان خراسان دفاع نمایند.
از مهمترین کردانی که در زمان شاه اسماعیل و شاه تهماسب وارد خراسان شده اند، می توان از کردان کلهر، قهرمانلو و چگنی نام برد. چگنی ها که قدرت و جمعیت چشمگیری داشتند به فرماندهی اوغلان بوداق خان چگنی با دیگر ازبکان را که به خراسان تاخته بودند گوشمالی سخت داده و بیرون راندند. بوداق خان در زمان شاه تهماسب فرمانروای سرزمنیهای اسفراین، بجنورد، شیروان، قوچان، مشهد و درگز بود و جنگ های فراوانی با ازبکها انجام داد. پس از فوت شاه تهماسب در سال 984 قمری چند سالی به علت اختلافات سران قبایل کرد و ترک شیعه مذهب و جانشینان نالایق از جمله شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد صفوی فتور عظیمی در دستگاه سلطنتی صفوی روی داد و می رفت شیرازه نظام و استقلال ایران بار دیگر پاشیده شود که با همت سران کرد و ترک مستقر در خراسان از جمله کردان چگنی و چاپشلو و استاجلو کلهر و قهرمانلو با ترکان شاملو مستقر در هرات و قاجارهای مستقر در جنوب خراسان شاه عباس صفوی که کودکی بیش نبود به همت مرشد قلی خان کرد استاجلو بر سریر پادشاهی نشست و بار دیگر آب رفته را به جوی بازآورد و دشمنان ایران را به شدت تنبیه کرد یکی از علل شکست های شاه اسماعیل و شاه تهماسب در جنگ با سلاطین ترک عثمانی، نزدیک بودن شهر تبریز به عنوان پایتخت ایران به سرزمین دشمن بود که در هر فرصتی عثمانی ها آن را اشغال می کردند. لذا شاه تهماسب ناچار شد پایتخت را به قزوین که در داخل ایران و دورتر از دسترس دشمن بود  انتقال دهد.
در سال 996 قمری که شاه عباس از خراسان به قزوین رفت و بر تخت شاهی نشست بار دیگر ازبکان به فرماندهی عبدالمؤمن خان ازبک از موقعیت استفاده کرده و به خراسان تاختند و شهرهای هرات و مشهد را تصرف کرده و به خاک و خون کشیدند و به سوی سبزوار و اسفراین پیشروی نمودند. تنها اوغلان بوداق خان چگنی بود که توانست خراسان شمالی و مرکز فرماندهیش را در قوچان از شر دشمنان نجات دهد. در چنین روزگار آشفته ای که ازبکان به سوی  پایتخت ایران می تاختند.شاه عباس نقشه ای چید و بسیاری از کردهای چشمگزک را که در قفقاز و آذربایجان متوقف بودند به نواحی شرقی قزوین منتقل ساخت که آنها را از شرق پایتخت تا تهران وخوار و ورامین و دامنه های رشته کوههای دماوند و البرز را زیر پوشش استحفاظی خود قرار دادند و همچون دیواری آهنین بین پایتخت  و ازبکان قرا گرفتند.
حدود سال 1000 قمری بود که شهر اسفراین پس از چند شبانه روز مقاومت در برابر ازبکان و دفاع جانانه قباد خان کرد کلهر و ابومسلم خان چاپشلو استناجلوئی سرانجام سقوط کرد و ازبکها این شهر را که از آغاز حکومت صفویه تا کنون بارها تخریب و غارت کرده بودند، این بار به کلی ویران نموده و به سوی دامغان و سمنان پیشروی خود را آغاز نمودند تا پایتخت را مورد تهدید قرار دهند. ازبکان این زمان شهر مشهد را بکلی ویران و مردم آن را که به فرماندهی خان استاجلو مقاومت می کردند پس از چند ماه محاصره و تصرف شهر قتل عام کردند بقیه سپاهیان ویرانگر ازبک و مغول که از حدود سیستان و یزد خود را به  نواحی مرکزی ایران یعنی کاشان و اراک رسانده و مردم بی دفاع آن نواحی را کشتار و شهرها را ویران و زنان و کودکان را به اسارت  گرفته و به سوی خوار و ورامین پیشروی می کردند که در آنجا با کردهای محافظ پایتخت مواجه شده و شکست سختی را از کردها متحمل گشته و با بجا گذاشتن اسرا و غنایم ناچار به فرار شدند و به خراسان رفتند. شاه علی خان کرد چشمگزگ که این زمان ریاست کردهای چشمگزگ را بر عهده داشت شاه عباس را وادار ساخت تا برای سرکوب کامل ازبکان در تعقیب آنان روانه خراسان شدند. جنگهای شاه عباس در خراسان با ازبکان از سال 1000 قمری تا 1010 قمری بطور پراکنده ادامه داشت که در نتیجه مرزهای ایران پس از یکهزار سال به دوره امپراطوری ساسانیان در شرق رسید. سرزمین های بلخ و مرو و بخارا و خوارزم به وسیله سپاهیان شیروان ایران مفتوح شد و ازبکان از آنجا بیرون رانده شدند.
در این سالها تقریباً تمام کردهای مستقر در حدود تهران وارد خراسان شدند و در نواحی شمالی این ایالت مستقر گشتند و در سال 1011 قمری که تقریباً آرامش به خراسان بازگشته بود شاه عباس از بلخ به هرات و مشهد بازگشت و از راه چناران و رادکان شکارکنان به خبوشان (قوچان) آمد و حکومت درگز (درون) را  نیز به خطه قوچان ضمیمه کرد و آنرا به شاه قلی سلطان جد امرای بعدی کرد خراسان تفویض داشت و در درگز لقب امیرالامرایی داد. به قول مؤلف عالم آرای عباسی، شاهقلی سلطان غلام خاصه شریفه چشمگزگ (زعفرانلو) را به رتبه والای ایلت و خانی سربلند گردانیده، حکومت اسکای درون (ایبورد و تسا و درگز) را به او عنایت فرمودند و خاطر از مهمات  آنجا جمع فرموده ( از طریق دره جیرستان و گیفان و جلگه ایوب پیغمبر و راز و مینودشت بازگشته) و در اسکای خوار ( و ورامین) به اردوی کیهان پور ملحق شدند. اما کردها که پس از آزادسازی اسفراین از رشته کوه شاه جهان گذشته و وارد جلگه شیروان و قوچان شده بودند نخستین قلعه ای که برای خود ساختند قلعه شیروان بود. پس مرکز فرماندهی به درون (درونگر درگز) منتقل شد و بعد در کنار قصبه خبوشان دژی محکم بنا گردید که سران ایلات معتبر کرد با عوامل نظامی خود در آن مستقر شدند و آنجا را به مرکز قدرت رزمی خود بدل ساختند که به کردآباد یا کرد محله معروف شد و بعدها این دژ در جنگ بین عباس میرزا نایب السلطنه قاجار و رضا قلی خان زعفرانلو ایلخانی کرد ویران گردید و شاهان بعدی قاجار تعمیر  آنرا به خوانین بعدی کرد ندادند.
دیگر شهرهای شمالی خراسان از جمله قوچان کنونی ، شیروان، بجنورد، آشخانه، اسفراین (میان آباد) چناران و رادکان و درگز را کردها ساخته اند. استقرار ایلات کرد در خراسان با استقرار ایلات  کرد خراسان که قریب به پنجاه هزار خانوار بودند، اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی این ایالت ویران شده از تاخت و تاز مغولان و ازبکان دگرگون شد و خون تازه ای در شریانهای آن به جریان افتاد و امنیت برقرار گردید.
هزاران گله گوسفند و اسب و شتر در دشتها و کوهها و مراتع این ایالت به ویژه در نواحی شمالی به چرا مشغول شدند و سطح تولید در امور گله داری و کشاورزی و باغبانی بالا و بالاتر رفت و بازار شهر دگرباره رونق یافت. بوداق خان چگنی حکومت مشهد یافت و پسرانش هر یک در ناحیه ای از جمله مرو به فرماندهی و حکومت نشسته و به رتق و فتق امور پرداختند کردهای زنگنه در نواحی شرقی خراسان و حدود هرات مستقر شدند. ترکان بیات در نیشابور و ترکان قاجار با کردها در مرو جا گرفتند. کردهای زعفرانلو و شادلو هم که چشمگزگ نامیده می شدند به قول مؤلف مطلع الشمس به  گونه زیر مستقر شدند که : شاه عباس شاه قلی سلطان را لقب امیر الامرایی داد در خط آخال گذاشت.  و چهل هزار خانوار از اکراد چشمگزگ را که دو سه سالی در ورامین اسکان داشتند، کوچانیده در ناحیه مزبور سکنی داد که جلو ازبک را داشته باشند.