دلی هوس باز
***** دلی هوس باز *****
منصور فرهادی متولد ۱۳۴۱ روستای رزمقان شیروان می باشد.او از جمله شاعران خوش ذوق و خلاق است که در بیش از چهار صد بیت شعر های متنوع دارد.منصور هرچند بیش ار پنج سال نیست که پی به طبع شاعر گونه ی خود برده و از سال ۸۵ شعر می گوید ولیکن با این وجود شعر هایی بسیار زیبا سروده است و از جمله اشعار او می توان به دوتار.کمند.چاوه خمار.اجل.جیای ته مه لان..خداوند و...اشاره کرد.او در سال ۱۳۸۶ به دانشگاه فردوسی مشهد دعوت شد و در همایش شعر کرد های ایران شعر زیبایی را خواند.منصور هم اکنون کارمند قراردادی شرکت مخابرات بوده و پیمانکار مراکز تلفن منطقه ی جنوب شیروان می باشد و علاوه بر آن به شغل ها ی دامداری و کشاورزی مشغول است .او اشعار را فقط برای خود می سراید و گاهگاهی که محفل دوتار در خانه برقرار است بخشی روشن گل افروز می نوازد پدرم(منصور)شعر می گوید و محمد علی قاسمیان خواننده ی معروف کرمانج می خواند واین محفل از زیباترین محافلی است که ما داریم.شعر زیر بخشی از شعر دلی هوس باز می باشد که بنده آن را برای شما خوانندگان گرامی آورده ام.با توجه به اینکه بنده خط کردی را بخوبی نمی دانم ممکن است نقص هایی در ابیات دیده شود که ناشی از نا آگاهی بنده می باشد که امیدوارم بر ما ببخشید.
شه مالی زولفی یاره دیسا له من اثر که ر خه وه ر ژه یاره ئانی دیسا خه وه ر خه وه رکه ر
جاره وه چاوه نه ر گس له دلی من نه ظه ر که ر دلی منی ده رد مه ند دو خوا را ده ر به ده ر که ر
دیسا دلی هه وه س باز غصه را مو بته لا بو تا که ره نگی یاره دی فوری ژه من جدا بو
وه دو وه را ئه و وه ر که ت سه ر له که ویران دانی ئاواره بو وه دو را دیسا ماله من دانی
نه زانم چه یه خازه ژه من دلی هه وه س باز ژه سینگی من پر کشاند چون که فته ره ک که ر په رواز
اوج هه لانی رو له ژور سه فه ر خوه که ر ئاغاز دل نه مایه له ناو دل سا وه یاری دل نه واز
بار الا ها چه بکه م ژه ده س دلی هه وه س باز رو کو یا سه ر هلینم به که مه راز و نیاز
به جز ده ری خانی ته ای خالق چاره ساز یا نگاره وه من گین یا دل به خه ن ژه په ر واز
یه ترسه مه ئاخر ژی ئه و بویسه عه شقه یاره من به کشینه دو خوا را چو منصور سه ری داره
ئه گه ر به وو کو شتن هر رو و هه زار جاره زانم ئه و ده ست ناکشینه ناکا ژه وه نگاره
سا به گه وو وصال دل عه شقه وه نگاره ئه و کوله هه ی نه یی من ده یه له ره دی یاره
تشت نه لشت له دوره من فقط جانه ک من مایه زانم دل وه جانه ژی خه لات ده یه نگاره
ترجمه
نسیم زلف یارم دوباره بر من اثر گذاشت.خبر از یارم آورد و دوباره خبر خبر کرد
یک بار با چشمان نرگس صفت بر دلم نظر افکند و دل دردمند من را در به در کرد.
دوباره دل هوس بازم به غصه مبتلا شد وتا رنگ و روی یار را دید از من جدا شد.
به دنبال او(یار)حرکت کرد و رو به کویر ها حرکت کرد و آواره شد به دنبال یار و خانه ام را ویران کرد.
نمی دانم از من چه می خواهد این دل هوس باز که از سینه ام پر کشید و مانند کبوتری پرواز کرد.
رو با بالا اوج گرفت سفرش را آغاز کرد و به خاطر آن یار دلنواز دل در دلم نمانده است.
خداوندا چه بکنم از دست این دل هوس باز رو به کدام سو بروم و راز و نیاز کنم.
ـجز به درگاه تو ای خالق چاره ساز یا یار را به من برسان یا دلم را از پرواز نگاه دار.
از این می ترسم که آخر به خاطر عشق یار دلم من را مانند منصور(حلاج)من را به سر دار ببرد.
اگر هر روز و هزار بار کشته شود می دانم که دست از نگار نمی کشد.
برای رسیدن به به عشق آن نگار او(دلم)تمام دارو ندارم را به هدر می دهد.
چیزی برایم نگذاشته جز جانم و من می دانم که(دلم) جانم را هم هدیه به نگارم می کند.